یادداشتهای پراکنده

محل درج آگهی و تبلیغات
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 29 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

جادو: به ترفندهایی گفته می‌شود که برخی افراد با عمل به آن، قوانین طبیعت را دور زده و کارهایی خارق‌العاده انجام می دهند. در قدیم از واژه افسون استفاده می ­شد که امروزه بیشتر به معنای طلسم یا وردهایی است که برای طلسم خوانده می‌شود. واژه سِحْر در زبان عربی هم‌معنی با جادو است اعراب جادوگر را ساحر می‌نامند.

از نظر دین اسلام، جادو و جادوگری یک واقعیت است. بنا به گفته قرآن مجید در زمان حضرت سلیمان(ع) جادوگری رواج داشت. در مقابل شیاطین که به مردم جادوگری آموزش می‌دادند خداوند دو ملک به نام ­های هاروت و ماروت را مأمور ساخت تا راه مقابله با جادو را به آنها یاد دهند: «وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَ مَاكَفَرَ سُلَيْمَانُ وَ لَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاتَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لايَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛ و آنچه را كه شيطان ­ها در سلطنت‏ سليمان خوانده بودند پيروى كردند و سليمان كفر نورزيد ليكن آن شيطان ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى ‏آموختند و آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود[پيروى كردند] با اينكه آن دو هيچ كس را تعليم [سحر] نمی­ کردند مگر آنكه[قبلا به او] مى­ گفتند ما[وسيله] آزمايشى[براى شما] هستيم پس زنهار كافر نشوى و آنها از آن دو[فرشته] چيزهايى مى­ آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيافكنند هر چند بدون فرمان خدا نمى ‏توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند و چيزى مى‏ آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى ‏رسانيد و قطعا دريافته بودند كه هر كس خريدار اين باشد در آخرت بهره ‏اى ندارد و چه بد بود آنچه خريدند؛ اگر مى ‏دانستند.»(بقره، آیه۱۰۲)

این دو فرشته جادوگری را به انسان­ ها یاد دادند و از آنها خواستند که از آن فقط برای ابطال جادو استفاده کنند تا فرمانبرداری، خودداری و پرهیزکاری آنها مورد آزمایش قرار بگیرد که متأسفانه آنها از جادو برای جدایی انداختن میان زن و شوهر استفاده می‌کردند.

جذابیت و تاثیر شگفت آور نگاه معشوق بر پدیده ­ها باعث شده است به آن، چشم جادو گفته شود. چشمان جادوگر معشوق، عاشق و تماشاگر را جادو می­ کند.

ندانم چشم جادویش چه افسون خواند بر چشمم **** که در چشمم نمی­ آید به غیر از چشم جادویش

شمس مغربی

مدامم مست می ­دارد نسیم جعد گیسویت **** خرابم می­ کند هر دم فریب چشم جادویت

حافظ

بعضی اوقات چشم معشوق را به این سبب جادوگر گفته­ اند که جادوگری کرده و تقصیرات و کوتاهی­ های عاشق را نادیده می­ گیرد و از آنها چشم ­پوشی می­ کند؛ در نتیجه، عاشق از قصور و عیب خود بی­ اطلاع مانده و کاری در راستای اصلاح نفس انجام نمی­ دهد و از این جهت مورد سرزنش و ملامت مردم واقع می­ شود که این سرزنش نقش مهمی در شکستن عجب و غرور عاشق دارد.

علاوه بر عرصه ادبیات، در واقعیت نیز چشم جادوگری می­ کند که به آن چشم زخم گفته می شود. جادویی که از طریق چشم سرایت می­ کند مانند سحر و جادو، ارادی نیست بلکه به مجرد نگاهی ـ بدون تصمیم قبلی ـ از طریق تأثیر روحی واقع می­ شود. این موضوع، در روایتی توسط امام رضا(ع) تبیین شده است: «اَلْمَنَاقِبُ لاِبْنِ شَهْرَآشُوبَ: مِمَّا أَجَابَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِحَضْرَةِ اَلْمَأْمُونِ لِضُبَاعِ بْنِ نَصْرٍ اَلْهِنْدِيِّ وَ عِمْرَانَ اَلصَّابِي عَنْ مَسَائِلِهِمَا قَالَ عِمْرَانُ اَلْعَيْنُ نُورٌ مُرَكَّبَةٌ أَمِ اَلرُّوحُ تُبْصِرُ اَلأَشْيَاءَ مِنْ مَنْظَرِهَا قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْعَيْنُ شَحْمَةٌ وَ هُوَ اَلْبَيَاضُ وَ اَلسَّوَادُ وَ اَلنَّظَرُ لِلرُّوحِ دَلِيلُهُ أَنَّكَ تَنْظُرُ فِيهِ فَتَرَى صُورَتَكَ فِي وَسَطِهِ وَ اَلإِنْسَانُ لاَيَرَى صُورَتَهُ إِلاَّ فِي مَاءٍ أَوْ مِرْآةٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ قَالَ ضِبَاعٌ فَإِذَا عَمِيَتِ اَلْعَيْنُ كَيْفَ صَارَتِ اَلرُّوحُ قَائِمَةً وَ اَلنَّظَرُ ذَاهِبٌ قَالَ كَالشَّمْسِ طَالِعَةً يَغْشَاهَا اَلظَّلاَمُ قَالاَ أَيْنَ تَذْهَبُ اَلرُّوحُ قَالَ أَيْنَ يَذْهَبُ اَلضَّوْءُ اَلطَّالِعُ مِنَ اَلْكُوَّةِ فِي اَلْبَيْتِ إِذَا سُدَّتِ اَلْكُوَّةُ قَالَ أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ قَالَ اَلرُّوحُ مَسْكَنُهَا فِي اَلدِّمَاغِ وَ شُعَاعُهَا مُنْبَثٌّ فِي اَلْجَسَدِ بِمَنْزِلَةِ اَلشَّمْسِ دَارَتُهَا فِي اَلسَّمَاءِ وَ شُعَاعُهَا مُنْبَسِطٌ عَلَى اَلأَرْضِ فَإِذَا غَابَتِ اَلدَّارَةُ فَلاَ شَمْسَ وَ إِذَا قُطِعَتِ اَلرَّأْسُ فَلاَ رُوحَ؛ در مناقب از ابن شهرآشوب در ضمن پاسخ هاى امام رضا(ع) در حضور مأمون به ضباع بن نصر هندى و عمران صابى كه عمران پرسيد: ديده نورى با خود دارد يا روح است كه هر چيز را می بيند؟ فرمودند: ديده پيه است و آن سپيد است و سياهى؛ ديدن از روح است، دليلش اينكه نگاه كنى صورتت را در مردمك آن بينى و آدمى صورتش نبيند جز در آب يا آينه و مانندش. ضباع گفت: پس چرا چون چشم كور شود روح تيره گردد و ديده برود، فرمودند: چون خورشيد تابان كه ابرش بپوشاند، گفتند: روح كجا مي ­رود؟ فرمودند: پرتو طالع در روزن خانه وقتى روزن را ببندند كجا می ­رود؟ گفت: اين را برايم شرح بده، فرمودند: جايگاه روح مغز است و شعاعش بمانند پرتو خورشيد در همه تن پراكنده است، مانند خورشيد كه در آسمان است و پرتوش بر زمين پهن است و چون قرص نهان شد خورشيدى نيست و چون سر بريده شود روحى نيست.»(بحارالأنوار، ج58، ص250)

تأثیر زخم چشم سریعتر و شدیدتر است، گاه در افراد فتنه وآشوب به پا می­ کند و گاه ایجاد بیماری می­ نماید و گاه سبب پریشانی و فقر می ­گردد و چون پیدایش اولیه آن ارادی نیست حکم جادو به آن اطلاق نمی ­شود مگر اینکه فرد بعد از دانستن، با اراده از آن سوء استفاده کند.



برچسب ها : جادو ، سحر ، چشم ، معشوق ،
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 29 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

جان، نفس، روان:

دانی که جز اینجای هست جایش **** روحی که مجرد شده است از اندام

ناصرخسرو

چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم **** روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم

حافظ

با توجه به بضاعت اندک علمی، شناخت روح برای انسان ممکن نیست: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ مَاأُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلا؛ و از تو در باره روح مى ­پرسند بگو: روح از[سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.»(اسراء، آیه۸۵) علی ­رغم آن صاحب نظران توصیف­ هایی کرده ­اند: برخی روح را همان نفس ناطقه می­دانند که مجرد است و برخی ارواح را جسم­ های لطیف می ­دانند که در بدن ساری است و بعضی هم گفته ­اند که روح جوهر فردی است و در قلب می­ باشد و...

اگرچه در بعضى موارد روح و نفس را به یک معنا گرفته­ اند؛ ولى آنها دو جوهر متفاوت هستند. روح و نفس هر دو ذاتاً مجرد هستند با این تفاوت که نفس افعال خود را از طریق ابزار مادى انجام مى ­دهد ولی روح به ابزار مادى نیازی ندارد.

هویت واقعى انسان را روح تشکیل مى دهد. روح جسم نیست و اوصاف امور جسمانى ـ اعم از زمان، مکان، وزن، حجم، طول، عرض، عمق و جزء ـ را ندارد. اگر هویت واقعى انسان، به جسم مادى او بود با مردن و متلاشى شدن جسم، نابود می شد، در صورتى که آیات قرآن، بر بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم تأکید دارد. قرآن مجید در بحث خلقت انسان، پس از طرح مراحل جسمانى آفرینش انسان از خلقتى دیگر صحبت کرده است که اشاره به دمیدن روح در اوست: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ؛ و به يقين انسان را از عصاره‏اى از گِل آفريديم، سپس او را [به صورت] نطفه ‏اى در جايگاهى استوار قرار داديم. آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را[به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه برای مضغه استخوان­ هايى ساختيم بعد استخوان ها را با گوشتى پوشانيديم آنگاه[جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم؛ آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.»(مومنون، آیات 14ـ۱2) و همچنین آیه: «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ* فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ؛ آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گِل خواهم آفريد، پس چون او را درست كردم و از روح خويش در آن دميدم سجده‏ كنان براى او[به خاك] بيفتيد.»(ص، آیات 72ـ۷1)



برچسب ها : روح ، جان ، نفس ، روان ،
نوشته شده در تاريخ يکشنبه 28 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

نفس، روان، روح:

جان که او جوهرست و در تن ماست **** کس نداند که جای او به کجاست

نظامی

می پنداری که جان توانی دیدن **** اسرار همه جهان توانی دیدن

عطار

اگر چه جان و روان در ظاهر به یک معناست ولی تفاوت ­هایی باهم دارند؛ اول اینکه روان مختص نفس انسان است ولی جان به نفوس حیوانات هم گفته مى شود:

میازار موری که دانه کش است **** که جان دارد و جان شیرین خوش است

فردوسی

تفاوت دوم اینکه جان از زمان انعقاد نطفه تا آخر عمر در بدن وجود دارد، ولی روان یا روح در زمان معینی به جنین تکامل یافته دمیده می ­شود و به استثنای ساعات خواب و اغماء و بیهوشی همراه انسان می ­باشد. در این سه حالت(خواب و ...) اعمال فيزيكي حياتی بدن ـ جان ـ نسبتاً فعّال است ولی روح در خارج از بدن قرار دارد: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‏ ستاند و[نيز] روحى را كه در[موقع] خوابش نمرده است[قبض مى­ كند] پس آن[نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مى­ دارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معين[به سوى زندگى دنيا] بازپس مى ‏فرستد قطعا در اين [امر] براى مردمى كه مى ‏انديشند نشانه‏ هايى[از قدرت خدا] است.»(زمر، آیه۴۲)

بنابر این هر انسانی، دو گونه مرگ دارد: يكی كوتاه مدّت که هنگام خواب عارض مي­ شود و ديگری بلندمدت که يك بار در پايان زندگی در اين جهان، اتفاق می ­افتد. در کوتاه مدت جان در بدن وجود دارد و آماده پذيرایي مجدّد از روح باقی می ­ماند. امّا در بلند مدت، جان در جسد (بدن بدون جان) وجود ندارد و فعّاليت قلب، به علّت اين كه مدّت جدایی روح، طولانی خواهد بود و ادامه آن بدون وجود روان، ضرورتی ندارد؛ متوقّف مي ­شود و اعضای رئيسه ديگر هم، از فعّاليّت باز می ماند که به متلاشی شدن جسم می ­انجامد. سخن آخر اینکه:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

سعدی



برچسب ها : جان ، روان ، روح ، نفس ،
نوشته شده در تاريخ يکشنبه 28 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

دهش، انعام، بذل:

کریمانه بخشی و منت نخواهی **** عطای کریمان بود غیرممنون

سوزنی

هم عجم هم روم و هم ترک و عرب **** مانده از جود و عطایش در عجب

مولوی

گر ما مقصریم تو دریای رحمتی **** جرمی که می ­رود به امید عطای توست

سعدی

یکی از نام­ های خداوند «معطی» است و همه نعمت­ های داده شده به موجودات از عطایای الهی می ­باشد. البته این عطایا بی­ حساب و کتاب داده نمی­ شود. امام علی(ع) فرموده‌اند: «عَلَی قَدرِ النیَّةِ تَکونُ مِنَ اللهِ العَطیَّة؛ عطای خداوند به هر کس به اندازه نیت اوست.»(گزیده میزان الحکمه، ص577)

نیت همان عزم و اراده انسان برای انجام یا ترک کاری می ­باشد که هم می­ تواند با انگیزه الهی باشد و هم با انگیزه مادی؛ مهمترین نکته برای رسیدن به هدف به نوع نیت برمی­ گردد. اگر انسان در عزمش جدی باشد در عمل نیز به راحتی با موانع مقابله می­ کند و به خواسته­ هایش می ­رسد.

از طرف دیگر لطف الهی نیز با توجه به نیت ­ها شامل حال انسان­ ها می ­شود؛ در واقع هر قدر نیت خالص گردد و رضایت الهی در آن مد نظر باشد، لطف خداوند و عطیه الهی بیشتر عنایت می ­شود. امام صادق(ع) می­ فرمایند: «انما قدر الله عون العباد علی قدر نیاتهم فمن صحت نیته تم عون الله له و من قصرت نیته قصر عنه العون بقدر الذی قصره؛ خداوند به قدر نیت های بندگان به آنها کمک می­ کند، کسی که نیت صحیح داشته باشد، یاری خداوند برای او کامل خواهد بود و کسی که نیتش ناقص باشد به همان اندازه یاری الهی در حق او کم خواهد شد.»(بحارالانوار، ج67 ، ص211)



برچسب ها : عطا ، نعمت ، نیت ، اراده ،
نوشته شده در تاريخ شنبه 27 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

مایه آرام دل، آرام بخش دل، تسکین دهنده خاطر، دلبر، محبوب، معشوق:

این هوای خوش و این دشت دلارام نگر **** و این بهاری که بیاراست زمین را یکسر

فرخی

دلارامی که داری دل در او بند **** دگر چشم از همه عالم فرو بند

سعدی

بدیهی است، هرکس و هرچیزی می­ تواند باعث آرامش دل باشد؛ از تماشای طبیعت زیبا گرفته تا صحبت و هم­نشینی با دوست و معشوق و هر دل مشغولی:

ترا هرچه مشغول دارد ز دوست **** گر انصاف پرسی دلارامت اوست

سعدی

ولی آنان که با اهل بیت پیامبر(ع) آشنا باشند نمی ­توانند به غیر آنان با کس دیگری به آرامش دل رسند:

مو آن رندم که پا از سر ندونم **** سراپایی به جز دلبر ندونم

دلارامی کز او دل گیرد آرام **** به غیر از ساقی کوثر ندونم

باباطاهر



برچسب ها : دلارا ، دلبر ، محبوب ، معشوق ،
نوشته شده در تاريخ يکشنبه 21 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

ایماء، تلویح، امر، چیزی را با دست نشان دادن، با اشاره دست و چشم و ابرو مطلبی را القاء کردن:

اشارت کرد کان مغ را بخوانید **** و زین در قصه ­ای با او برانید

نظامی

مرا آن گوشه چشم دلاویز **** به کشتن می ­کند گویی اشارت

سعدی

تو مو بینی و مجنون پیچش مو **** تو ابرو، او اشارت‌های ابرو

وحشی بافقی

دانستن اشارت، مانند دانستن زبان رمز است. حرکات چشم و ابرو یا ادا و اطوار خاص در صورت و بدن، میان دو نفر معنای روشن خاصی دارد .

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند **** نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست

حافظ

در بحث عشق، نگاه نقش مهم و اساسی دارد. بدیهی است که نگاه یک امر دو طرفه می ­باشد. نگاه عاشق به معشوق و برعکس؛ در خصوص عاشق، نگاه اول کار خودش را کرده و او را منقلب می­ کند. این انقلاب درونی همان دیوانگی است که در اشعار شاعران به کرات دیده شده است.

اما نگاه معشوق به عاشق پیام­هایی دارد. وقتی عاشق و معشوق به درک واقعی از یکدیگر رسیدند، دیگر اظهار به زبان، کار درستی نیست و ممکن است از زیبایی عشق هم بکاهد؛ در اینجا نگاه و اشارات آنها حرف می ­زند.

نشود فاشِ کسی آن چه میان من و توست **** تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می­ گویم **** پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

هوشنگ ابتهاج(سایه)

این نگاه و چشم ـ که از قدیم الایام مرکز توجه تمامی عشاق جهان بود ـ نقش بسزایی در زندگی عاشق دارد.

تا تو نگاه می ­کنی کار من آه کردن است **** ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

شهریار



برچسب ها : اشاره ، ایما ، عاشق ، معشوق ،
نوشته شده در تاريخ يکشنبه 21 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

یکی از خصایل اخلاقی که ارزش و اهمیت فوق العاده ­ای دارد امانت داری1 است. این خصلت معنوی، در روح و روان انسان های پاک سیرت وجود دارد و در گفتار و اعمال آنها دیده می ­شود. پیامبر اسلام(ص) سال‌ها پیش از بعثت، امین خوانده می‌شدند. امین به شخص مورد اعتمادی ‌گفته می ­شود که دیگران از خیانت نکردن او ایمن باشند. یکی از ویژگی‌های رسول خدا(ص) که باعث می‌شد او را امین بخوانند، امانت‌داری بود.2

با توجه به اینکه امانتداری از اصول اخلاق انسانی است و خداوند به آن سفارش نموده است، لازم است رهبران الهی بیش از دیگران به آن پایبند باشند، از این رو خداوند همه فرستادگان خود را به چنین زینتی آراسته است. به گواهی تاریخ، تمام انبیا و اولیاء الهی انسان­ های امین بوده ­اند. خداوند ضمن تبرئه تمام انبیا از خیانت3، به امانتداری حضرت نوح(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت هود(ع)، حضرت صالح(ع)، حضرت شعیب(ع)، حضرت لوط(ع) و حضرت یوسف(ع) اشاره نموده­ است.4 اولیاء الهی و اوصیای انبیا که در مکتب آنها رشد یافته ­اند نیز همه امین و صادق بوده­ اند.

در دیدگاه ادیان الهی ـ به ویژه اسلام ـ امانت داری از جایگاه والایی برخوردار است. خداوند یکی از علل رستگاری مؤمنان را امانتداری و پای بندی به عهد می­ داند5 و ضمن امر به سپردن امانت­ ها به صاحبش6 تأکید می­ کند که مسلمانان نباید به کسانی که آنها را امین دانسته ­اند خیانت کنند.7در تبعیت از قرآن مجید، پیامبراکرم(ص) و ائمه معصوم(ع) نیز مسلمانان را به امانتداری توصیه نموده اند.8

مولای متقیان حضرت علی(ع) به عنوان اولین شاگرد مکتب الهی رسول اکرم(ص) تمام درس­ های آن حضرت(ص) را آموخته و عمل نموده است. در امانتداری جانشین بلافصل پیامبر اکرم(ص) همین بس که رسول الله(ص) هنگام هجرت به مدینه امانت ­های مردم را به ایشان سپرده تا به دست صاحبانش برساند.9

روشن است که امانت فقط کالا و ثروت مادی نیست، انواع گوناگونی دارد؛ از اعضای بدن که امانتی است در اختیار انسان ­ها گرفته تا ارزان ترین کالا. به تعدادی از آنها اشاره می ­شود: اعضای بدن، استعدادها،10 دین اسلام، دانش، رازهای مردم، پست و مقام، اموال و دارایی اشخاص، بیت المال(اموال عمومی)، همسر و اولاد...

آن چنان که از کتب سیره و تاریخ استنباط می ­شود حضرت علی(ع) در همه عرصه­ های امانتداری گوی سبقت را از همه ربوده و و از همه امتحانات الهی موفق و سربلند خارج شده است11 الا یک امانت که متأسفانه حوادث بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) حضرت علی(ع) را در مقابل صاحب امانت شرمنده نمود. امانتی که حضرت علی(ع) نتوانست سالم به صاحبش برگرداند حضرت زهرا(س) بود.

در مورد امانت بودن حضرت(س) دو نکته را باید مورد توجه قرار داد:

اول اینکه ایشان مانند همه زنان که امانتی نزد شوهرانشان هستند نزد حضرت علی(ع) امانت بودند. واضح است دختران توسط پدر و مادر بزرگ شده و به عقد شوهرانشان درمی ­آیند و مردان مسئول نگهداری آنان به بهترین وجه هستند.

دوم اینکه پیامبر اکرم(ص) دوبار امانت بودن حضرت زهرا(س) را به حضرت علی(ع) گوشزد نمودند:

الف ـ در زمان عقد؛ وقتی که پیامبر اکرم(ص) از میان انبوه خواستگاران دخترشان، گل سرسبد آفرینش را به عقد حضرت علی(ع) درآورند ایشان را ودیعه نامیدند. در شرح ماجرای ازدواج این دو بزرگوار آمده است: «... فلمّا وقفت بین یدیه کشف الرّداء عن وجهها حتّی رآها علی علیه السلام ثم أخذ بیدها فوضعها فی ید علی علیه السلام و قال بارک اللّه لک فی ابنة رسول اللّه، یا علی هذه ودیعتی عندک؛ یا علی نعم الزّوجة فاطمة و یا فاطمة نعم البعل علی انطلقا الی منزلکما...؛ هنگامی که فاطمه(س) در برابر رسول خدا(ص) ایستاد روبند را از روی او کنار زد تا علی(ع) او را ببیند سپس دست فاطمه را گرفت و در دست علی گذاشت و فرمود: ای علی! خداوند دختر پیامبر را بر تو مبارک کند. ای علی! این امانت من نزد توست. فاطمه چه خوب همسری است و ای فاطمه! علی چه خوب شوهری است. به سوی خانه­ تان بروید...»12

ب ـ در زمان رحلت؛ رسول گرامی اسلام(ص) در آخرین لحظات عمر مبارکشان، حضرت فاطمه(س) را ودیعه خدا و رسول معرفی کردند: «لَمَّا ثَقُلَ النَّبِيُّ وَ خِيفَ عَلَيْهِ الْمَوْتُ دَعَا بِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَيْنِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِي الْبَيْتِ وَ استَدنَى عَلِيّاً وَ أَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ ـ بَعْدَ بُكَاءِ الْجَمِيعِ ـ وَ وَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ: هَذِهِ وَدِيعَةُ اللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ عِنْدَكَ فَاحْفَظْنِي فِيهَا فَإِنَّكَ الْفَاعِلُ. هَذِهِ وَ اللَّهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ. هَذِهِ مَرْيَمُ الْكُبْرَى وَ اللهِ ‏ما بَلَغَتْ نَفْسِي هَذَا الْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اللَّهَ لَهَا وَ لَكُمْ فَأَعْطَانِي. يَا عَلِيُّ أَنْفِذ مَا أَمَرَتكَ بِهِ فَاطِمَةُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْيَاءَ أَمَرَنِي بِهَا جَبْرَائِيلُ وَ هِيَ الصَّادِقَةَ الصَّدُوقَةُ…؛ زمانی که پیامبر خدا(ص) در بستر بیماری بودند و بیم فوت آن حضرت(ص) وجود داشت علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) را صدا زد و دیگران را از خانه بیرون کرد. ایشان علی(ع) را نزد خود نشاندند ـ بعد از آنکه همگی، گریستند ـ دست فاطمه(س) را در دست علی(ع) نهادند و فرمودند: این امانت خدا و رسول خداست که باید حفظ کنی و تو قطعاً حفظ خواهی کرد. به خدا سوگند او سرور زنان عالم است. او مریم کبراست. به خدا سوگند تا به حال هرچه از خدا برای او و شما خواسته‌ام اجابت شده است. یا علی، هرچه فاطمه می‌گوید انجام بده که همۀ آنها دستوراتی است که جبرئیل به آن امر فرمود. او همیشه بسیار راستگو است.»13

از زمان عقد حضرت زهرا(س) تا رحلت پیامبر اکرم(ص) یک دهه نگذشته بود که مولای متقیان علی(ع) مجبور شد امانت را به صاحبش برگرداند. امانتی که در زمان تحویل خیلی تغییر کرده بود؛ قد رعنایش خمیده، صورت زیبایش کبود، بازو شکسته و سینه زخمی. خدا می­ داند آن حضرت(ع) در زمان عودت امانت چه حالی داشت؛ اوج شرمندگی را در واژه واژه این سخنان می ­توان دید: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوارِكَ وَ السَّرِيعَةِ اللَّحاقِ بِكَ، قَلَّ يا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْها تَجَلُّدِي، إِلا أنَّ لِي فِي التَّأسِّي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزِّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ. إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ. أمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ إِلَى أنْ يَخْتارَ اللَّهُ لِي دارَكَ الَّتِي أنْتَ بِها مُقِيمٌ وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِها، فَأحْفِها السُّؤالَ وَ اسْتَخْبِرْها الْحالَ؛ هذا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ. وَالسَّلامُ عَلَيْكُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَ لا سَئِمٍ، فَإنْ أنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنِّ بِما وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ؛ سلام بر تو اى رسول خدا(ص)، سلامى از طرف من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسيده است. اى پيامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه(ع) كم شده و توان خويشتندارى ندارم اما براى من كه سختى جدايى تو را ديده و سنگينى مصيبت تو را كشيدم، شكيبايى ممكن است، اين من بودم كه با دست خود تو را در ميان قبر نهادم و هنگام رحلت جان گرامى تو ميان سينه و گردنم پرواز كرد. همه ما از خداييم و به خدا باز مى­ گرديم. پس امانتى كه به من سپرده بودى برگردانده شد و به صاحبش رسيد. از اين پس اندوه من جاودانه و شبهايم، شب زنده دارى است، تا آن روز كه خدا خانه زندگى تو را براى من برگزيند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ستمكارى بر او اجتماع كردند، از فاطمه(ع) بپرس و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير، كه هنوز روزگارى سپرى نشده و ياد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوى شما، سلام وداع كننده ­اى كه از روى ناخشنودى يا خسته دلى سلامى نمى­ كند، اگر از خدمت تو باز مى­ گردم از روى خستگى نيست و اگر در كنار قبرت مى ­نشينم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى باشد.14«

پی ­نوشت

1 ـ امانت داری در لغت یعنی پاسداری، حفاظت، مواظبت، مراقبت، رازداری، نگهداری و... در اصطلاح سپردن چیزی به کسی است برای نگهداری یا دادن به شخص دیگری

2 ـ امين صفت مشبهه است به کسي گفته می­ شود که صفت امانت داری او ثابت بوده و ساليان سال هرگز از او ـ نسبت به مال، عرض و ناموس کسی ـ خيانت ديده نشده باشد و ضد آن، کلمه خائن اسم فاعل است و بر حدوث دلالت مي­ کند و به کسي اطلاق مي ­شود که به نوعی در مال، عرض و مقام کسی خيانت روا داشته باشد. به بیان ساده، اگر شخصی در تمام عمرش يک بار خيانت کرده باشد مي ­توان به او خائن گفت ولی به کسی که يک بار امانتداری کند نمی­ توان کلمه امين را به کار برد.

رسول خدا(ص) در دوره جاهليت و آغاز اسلام در امانتداری آن چنان مشهور بود که او را محمد امين می ­گفتند. امین یعنی کسی که مورد اطمینان و اعتماد مردم است و در امانت خیانت نمی­ کند. در مورد امانتداری رسول خدا(ص) گزارش‌های متعددی در منابع تاریخی گزارش شده است. از جمله این که وقتی پیامبر(ص) با سرمایه حضرت خدیجه(س) به تجارت پرداخت و با موفقیت از سفر تجاری برگشت، خدیجه(س) به او گفت: «یَا ابْنَ عَمّ! إنّی قَدْ رَغبْتُ فیکَ لِقَرَابَتِکَ وَ سِطَتِکَ فِی قَوْمِکَ وَ أَمَانَتِکَ وَ حُسْنِ خُلُقِکَ وَ صِدْقِ حَدِیثِکَ؛ ای پسر عمو، شیفتگی و اشتیاق من نسبت به تو، به خاطر خویشاوندی، بزرگواری و شرافت، امانت داری، خوش خلقی و راستگویی­ ات در میان مردم است.»(سیره ابن هشام، ج1، ص188) پس از آن بود که حضرت خدیجه(س) به پیامبر پیشنهاد ازدواج داد.

3 ـ آیه 161 سوره آل عمران: «وَ مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لايُظْلَمُونَ؛ و هيچ پيامبرى را نسزد كه خيانت ورزد و هر كس خيانت ورزد روز قيامت با آنچه در آن خيانت كرده بيايد، آنگاه به هر كس آنچه را که كسب كرده به طور کامل داده مى‏ شود و بر آنان ستم نمی­ شود.»همچنین امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلاَّ بِصِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ إِلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ؛ خداوند هیچ پیامبری را جز به راستگویی و ادای امانت به نیکوکار و بدکار مبعوث نکرد.»(بحارالانوار، ج 11، ص67)

4 ـ ر.ک: آیات 124 تا 179 سوره شعراء. و آیه ۵۴ سوره یوسف.

5 ـ خدااوند در آیات اولیه سوره مؤمنون چند خصلت و عمل را عامل رستگاری می­ داند که یکی از آنها امانتداری است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ* وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ* وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ* إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ* فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ* وَالَّذِينَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ* وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ...؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، به راستى كه مؤمنان رستگار شدند. همانان كه در نمازشان فروتنند وآنان كه از بيهوده روی گردان هستند وآنان كه زكات مى ‏پردازند و كسانى كه پاكدامن هستند مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده ‏اند كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. پس هر كه فراتر از اين جويد آنان از حد درگذرندگان می­ باشند وآنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مى كنند و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مى ‏نمايند.»(مؤمنون، آیات 9ـ 1)

6 ـ آیه 58 سوره نساء: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا؛ خدا به شما فرمان مى‏ دهد كه امانت­ ها را به صاحبان آنها رد كنيد و چون ميان مردم داورى مى­ كنيد به عدالت داورى كنيد. در حقيقت نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى ‏دهد خدا شنواى بيناست.»

7 ـ آیه 283 سوره بقره: «وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لاتَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ؛ و اگر در سفر بوديد و نويسنده ‏اى نيافتيد وثيقه ‏اى بگيريد و اگر برخى از شما برخى ديگر را امين دانست‏، پس آن كس كه امين شمرده شده‏، بايد سپرده وى را باز پس دهد و بايد از خداوند كه پروردگار اوست‏، پروا كند. و شهادت را كتمان مكنيد، و هر كه آن را كتمان كند قلبش گناهكار است‏، و خداوند به آنچه انجام مى‏ دهيد داناست‏.»

8 ـ سال هفتم هجری پیامبر(ص) همراه هزار و ششصد نفر سرباز برای فتح قلعه خیبر که در 32 فرسخی مدینه قرار داشت روانه شدند. مسلمانان در بیابان های اطراف خیبر مدتی ماندند و نتوانستند قلعه‌های خیبر را فتح کنند. از نظر غذائی در مضیقه سختی قرار داشتند به طوری که بر اثر شدت گرسنگی، از گوشت حیواناتی که مکروه بود، مانند گوشت قاطر و اسب استفاده می‌کردند. در این شرایط، چوپان سیاه چهره‌ای که گوسفندان یهودیان را می‌چراند، به حضور پیامبر(ص) آمد و مسلمان شد؛ سپس گفت: «این گوسفندان مال یهودیان است؛ آنها را در اختیار شما می‌گذارم.» پیامبر(ص)، با کمال صراحت در پاسخ او فرمودند: «این گوسفندها نزد تو امانت هستند و در آئین ما خیانت به امانت جایز نیست، بر تو لازم است که همه گوسفندان را به در قلعه ببری و به صاحبانشان بدهی. او فرمان پیامبر(ص) را اطاعت کرد و گوسفندان را به صاحبانشان رساند و به جبهه مسلمین بازگشت.(سیره ابن هشام، ج 3، ص344)

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: «أَدِّ الأَمانَةَ اِلی مَنِ ائْتمَنَكَ وَ لا تَخُن مَن خانَكَ؛ اگر کسی تو را امین دانست و امانتی به تو سپرد آن را به او برگردان و اگر کسی به تو خیانت کرد تو به او خیانت مکن.»(شهاب‌الاخبار، ص٣٢٦) آن حضرت(ص) همچنین فرمودند: «لَیسَ مِنّا مَن یُحَقِّرُ الأمانَةَ حَتّی یَستهلِكَها اِذا استُودِعَها؛ کسی که امانتی را که در دست او است اهمیت ندهد و سهل‌انگاری کند تا از دست برود، پیرو ما نیست.»(بحار الانوار، ج ٧٥، ص١٧٢)

امیرالمؤمنین علی (ع)فرمودند: «لاتَخُن مَنِ ائْتَمَنَكَ و إنْ خانَكَ؛ به کسی که تو را امین دانسته خیانت مکن هرچند او به تو خیانت کرده باشد.»(تحف‌العقول، ص٧٧) همچنین فرمودند: «ما أقبَحَ الخیانَةَ لِمَنِ ائْتَمَنَكَ؛ به راستی تا چه اندازه قباحت دارد کسی که تو را امین دانسته و امانت به تو سپرده نسبت به او خیانت کنی!»(همان، ص٧٩)

امام زین‌العابدین(ع) فرمودند: «عَلَیكُم بِأداءِ الأمانَةِ فَوَالَّذی بَعَثَ مُحمداً (صَ) بِالحَقّ نَبیّاً لَو أنّ قاتِلَ أَبی اَلحُسینِ بنِ علّیٍ علیه‌السلام اِئْتَمَنَنی عَلَی السَّیف الّذی قَتلُه بِهِ لأَدَّیتُه اِلَیه؛ بر شما باد که امانت را (به صاحبانش) برگردانید. قَسم به آن کس که محمد(ص) را به حق به پیامبری فرستاد اگر قاتل پدرم امام حسین(ع) شمشیری که با آن پدرم را شهید کرد به من امانت می‌سپرد آن را به او مسترد می‌کردم!»(بحار الانوار، ج ٧٥، ص١١٤)

از امام محمدباقر(ع) نقل شده است: «علی حافَّتَیِ الصراطِ یومَ القیامة اَلرَّحِمُ وَ الأَمانَةُ، فَاِذا مرَّ عَلَیه الوَصولُ لِلرّحِمِ، اَلمُؤَدی لِلأمانَةِ لَمْ یُتَكَفّأْ بِه فی‌ النّار؛ در روز قیامت، رحم و امانت دو کناره پل صراط خواهند بود. کسی که (در دنیا) صله ارحام بسیار به جا آورده و امانت‌دار امین باشد از نگونساری در آتش جهنم مصون خواهد ماند.»(همان، ص١١٦)

امام جعفرصادق(ع) می­ فرمایند: «لَو أَنّ قاتِلَ علیٍّ عَلیه‌السلامُ اِئْتَمَنَنی علَی الأمانةِ لَأَدیَّتُ اِلَیه!؛ اگر قاتل علی(ع) امانتی به من می‌سپرد حتماً آن را به او مسترد می‌کردم!»(همان، ص١١٧)

9 ـ پیامبر اکرم(ص) اهتمام ویژه‌ای در امانت‌داری داشت و مردم، امانت‌های خود را به ایشان می‌سپردند. وقتی پیامبر(ص) مجبور به ترک مکه و هجرت مخفیانه به مدینه شد به امام علی(ع) سفارش کرد تنها زمانی از مکه به مدینه هجرت کند که امانت‌هایی را که مردم نزد پیامبر(ص) گذاشته بودند به صاحبانشان بازگرداند.(ر.ک: حیوة القلوب، ج 2، ص461)

10 ـ امام خمینی(ره) در این باره می ­نویسند: «... باید دانست که حق تبارک و تعالی تمام قوا و اعضای ظاهریه و باطنیه را به ما مرحمت فرموده و بسط نعمت و رحمت در مملکت ظاهر و باطن ما فرموده و در تحت قدرت ما تمام آنها پاک و پاکیزه و طاهر از قذارات صوریه و معنویه بودند و آن چه از عالم غیب برای ما نازل فرموده تمام آنها مطهر از آلایش بوده ­اند؛ پس اگر ما در وقت ملاقات آن ذات مقدس، آن امانات را بدون آلایشی به عالم طبیعت و قذارات ملک دنیا به او رد کردیم، امین در امانات بوده ­ایم والا خیانت­کار بوده ­ایم؛ از اسلام حقیقی خارج و از ملت رسول اکرم(ص) بیرون هستیم.»(چهل حدیث، ص479)

11 ـ به عنوان مثال در مورد بیت المال که امانت مردم در دست ایشان بود داستانی بدین صورت نقل شده است: «روزی عقیل برادر بزرگ امیرمؤمنان علی(ع) به حضور ایشان آمد و تقاضای مبلغی وام کرد و گفت: به کسی مقروض هستم و وقت ادای آن فرا رسیده است؛ می ‏خواهم قرض خود را ادا کنم. امام(ع) فرمودند: وام تو چقدر است؟ عقیل مبلغ وام را معین کرد. امام(ع) فرمودند: من این اندازه پول ندارم، صبر کن تا جیره ‏ام از بیت‏ المال به دستم برسد آن را در اختیار تو خواهم گذاشت. عقیل گفت: بیت ‏المال در اختیار توست، باز می‏گویی صبر کن تا جیره‏ام برسد، تازه جیره‏ تو مگر چقدر است؟ اگر همه‏ آن را به من بدهی، کفایت قرض مرا نمی‏کند. امام علی(ع) به عقیل فرمودند: پس بیا من و تو هر کدام شمشیری برداریم و به حیره (محلی نزدیک کوفه) برویم و به یکی از بازرگانان آنجا شبیخون بزنیم و اموالش را بگیریم. عقیل فریاد زد: وای! یعنی برویم دزدی کنیم؟ امام(ع) فرمود: اگر مال یک نفر را بدزدیم، بهتر از آن است که مال عموم را بدزدیم. بیت ‏المال، مال عموم مسلمین است، اگر از آن به عنوان منافع خصوصی، زیادتر از دیگران برداریم، از اموال عمومی، دزدی شده است.»(ر.ک: مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 376؛ بحار الانوار، ج 41، ص 113)

12 ـ بحارالأنوار، ج43، ص96 به نقل از امالی شیخ طوسی

13 ـ صراط المستقیم، ج۲، ص۹۲.

14 ـ نهج البلاغه(صبحی صالح و دشتی)، خطبه 202، نهج البلاغه(فیض الاسلام)، خطبه 193



برچسب ها : حضرت علی(ع) ، حضرت فاطمه(س) ، امانتداری ، اخلاق اسلامی ،
نوشته شده در تاريخ جمعه 19 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

کران­ ها، کرانه ­های آسمان، اطراف، نواحی، عالم، روزگار، جهان هستی، وجود:

بی ادب تنها نه خود را داشت بد **** بلکه آتش در همه آفاق زد

مولوی

چون مرد بر­افتاد ز جای و مقام خویش **** دیگر چه غم خورد همه آفاق جای اوست

سعدی

سلامت همه آفاق در سلامت توست **** به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

حافظ

آفاق و انفس با هم سیر تفکر انسان را تشکیل می­ دهند: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ؛ به زودى نشانه هاى خود را در افق­ ها و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است.» (فصلت، آیه۵۳) سیر در آفاق و انفس، یعنی تفکر در دقایق هستی و لطایف وجود آدمی.

افلاک، ستارگان، عناصر چهارگانه(آب، باد، خاک و آتش) و موالید سه گانه(معدن، نبات و حیوان) می­ توانند از مصادیق آیاتِ آفاقی باشند. از نظر عارفان، دو کتاب هستند که باید رموز هستی را در آن‌ها خواند: کتاب انفس که «تمامت آیات صفات و اماء‌الهی در آن مکتوب است و کتاب آفاق که تفصیل کتاب انفس است.(ر.ک: مفاتیح‌الاعجاز ‌فی ‌شرح گلشن راز، ص۴۶۳)

عارف بر آن است که از یک سو از خود‌شناسی به خدا‌شناسی برسد و از سوی دیگر به نظر اعتبار، در افلاک و انجم و اختلاف سیر و اشکال ایشان نگاه کند تا کمال قدرت الهی و حکم و تدبر او را در نظام متقن عالم مشاهده کند و این معنی سبب ارتقاء وی بر مدارج کمال گردد.(ر.ک : همان، ص167)

بعضی از دانشمندان، سیر در آفاق را جهانگردی و مشاهده اقوام و ملل گوناگون و آشنایی با روحیات و آداب و رسوم و معتقدات آنان می­ دانند. بدین جهت، پیران طریقت مریدان را به سیر و سیاحت تشویق می‌کردند و معتقد بودند که: «مرد در سفر بر مراد خود ظفر یابد و اهل ظاهر و باطن و حق و باطل را فرق کند و جسم از جان و یقین از گمان امتیاز دهد. دل او آرام گیرد و خاطرش صفا پذیرد و حیرت و تردد از وی برخیزد.»(بستان‌السیاحه، ص۱۶)



برچسب ها : آفاق ، انفس ، معرفت ، عرفان ،
نوشته شده در تاريخ جمعه 19 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

سر بر زمین نهادن:

ماه اگر سجده نیارد پیش روی آن مهم **** رو سیاه هر دو عالم دان تو روی ماه را

مولوی

برای سجده درین آستان، تمام سریم **** پی گذشتن ازین رهگذر، همه پاییم

پروین اعتصامی

در فقه شیعه، نیت، قیام متصل به رکوع، تکبیرة الاحرام، رکوع و دو سجده ارکان نماز می‌باشد؛ که کم یا زیاد شدن آنها حتی به صورت سهوی باعث بطلان نماز می‌شود. بنابر این یكی از ارکان نماز، سجده است. ارزش‌ها و آرمان‌ها، وقتی از راه سجده‌گاه گذشت و مُهر تأیید الهی بر آن حك گردید، ارزش واقعی پیدا می ­کنند. سجده پیشانی بر زمین نهادن، فروتنی نمودن، و قرار گرفتن بنده بی‌نهایت كوچك در مقابل صاحب و رب بی‌نهایت بزرگ است. سجده‌، تنها جایی است كه بر خاك افتادن و كوچكی نمودن در آن جایز می‌باشد. باید در مقابل یكتای بی‌همتا، كوچكی نمود تا به عظمت‌های زیبا دست یافت. بی ­شک سجده برای غیر خدا حرام است.

راز مشترک رکوع و سجود اظهار فروتنی در پیشگاه خداست با این تفاوت که سجود، چون فروتر از رکوع است، نزدیک­تر به خداوند است. امیر المومنین علی(ع) فرمودند: «اقرب ما یکون العبد من الله اذا سجد؛ نزدیکترین وقتی که بنده به خدا نزدیک می­ شود، در هنگام سجده است.»(بحار الانوار، ج82 ، ص233)

همچنین براساس فقه شیعه، سجده باید بر زمین ـ اعم از خاک، سنگ، شن، ماسه ـ یا چیزی روییده از خاک ـ غیرخوردنی و پوشیدنی ـ باشد. بنابر این، پیروان اهل بیت(ع) با استناد به روایاتى که از پیامبر اکرم(ص) و ائمّه اطهار(ع) نقل شده، بر خاک یا تکه سنگ یا چوبی سجده مى ­کنند تا پیشانى ـ که اشرف اعضاى انسان است ـ در پیشگاه خداوند به خاک و سنگ یا چیز روییده از خاک ساییده شود و نهایت تواضع در پیشگاه خدا به عمل آید. گاه این قطعه خاک از تربت شهیدان ـ به خصوص شهیدان کربلا ـ انتخاب مى­ شود که یادآور جانفشانى ­هاى آنها در راه خدا باشد.



برچسب ها : سجده ، نماز ، ارکان ، عبادت ،
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه 18 اسفند 1401 توسط محمدرضا اسدی

خاک: یکی از عناصر اربعه است، زمین، کره ارض، مزار، قبر، کنایه از فروتنی و افتادگی:

پیوسته دلم دم رضای تو زند **** جان در تن من نفس برای تو زند

گر بر سر خاک من گیاهی روید**** از هر برگی بوی وفای تو زند

خواجه عبداﷲ انصاری

بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری **** سر بر آرد ز گِلم رقص کنان عظم رمیم

حافظ

بر خاک ره نشستن سعدی عجب مدار **** مردان چه جای خاک که در خون طپیده ­اند

سعدی

اگرچه زمین ­ها از جهت فیزیکی با توجه به نوع خاک ­ها از نظر رنگ، شکل، مواد تشکیل دهنده و حاصلخیز بودن انواع گوناگون و متفاوتی دارند ولی از جهت متافیزیک تفاوتی با هم ندارند. اگر از جهت نگرش مردم تفاوتی احساس گردیده و مکانی نسبت مکان دیگری ترجیح داده شود، این ترجیح و تقدیس به خاطر مکان نیست بلکه به علت مکینی است که در آن قرار دارد چرا که گفته­ اند: «شرف المکان بالمکین؛ قدر و برتری جای بدان است که چه کسی بدانجا نشیند.»(امثال و حکم، ج2، ص1022)

بی شک اعتبار هر جایگاهی برآمده از انسان­ هایی است که در آن قرار دارند. به بیان بهتر این افراد هستند که به جایگاه­ ها اعتبار می ­بخشند. نقل شده است: «پیغمبر مکّرم اسلام(ص) با تعدادی از یارانش سوار بر مرکب در حال عبور از منطقه‌ای بودند. ناگهان حضرت می‌ایستند، از مرکب پیاده می‌شوند و با حالتی احترام آمیز آن منطقه را طی فرموده و دوباره سوار بر مرکب، ادامه مسیر می‌دهند. یکی از یاران، علت این عمل را جویا می‌شود. حضرت(ص) در جواب می‌فرمایند: «اینجا محلی بود که زمانی مجاهدان در راه خدا، در آن آموزش جهاد می‌دیدند.»(سرزمین مقدس، ص64)

رسول گرامی(ص) با این عمل، به مسلمانان ‌فهماندند که حتی زمینی که در آن جهاد آموزش داده می‌شود دارای قداست و احترام است و باید پیاده از آن گذشت.

در فرهنگ اسلامی و شیعی ما اماکن مقدسی وجود دارد که کربلا یکی از مقدس­ترین آنهاست. شرافت این مکان نورانی، به واسطه خون مظلومی است که در آن ریخته شده است؛ به شرافت انسان ­هایی است که با نثار جانشان اسلام را احیاء نمودند و باعث فخر عالم گردیدند و به بیان دیگر خون امام حسین(ع) و یاران باوفایشان به این مکان مقدس آبروی ابدی داده­ اند.



برچسب ها : خاک ، زمین ، متافیزیک ، کربلا ،
.: Weblog Themes By Pichak :.


تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک | قدرت : بلاگ یو
ساخت وبلاگ جدید رایگان خرید بک لینک از همه بلاگ
بستن تبلیغات [X]